آرزوی مرگ ...
جــایــی کـه ...
نـه حـــق خــواسـتن داری
نـه تــوانــایـی فـــرامــوش کـــردن

زندگی تلخ ترین…
خواب من است!
خسته ام خسته از این خواب بلند
کاش خودم بودم...
خیلی وقت است که دیگر خودم نیستم. به یک روز و یک ماه و سال هم نیست. خیلی وقت است.
اگر خودم بودم بازی زندگی را میبردم، اگر خودم بودم تصمیمهای دیگری میگرفتم، اگر خودم بودم کمتر غصه میخوردم، خوشبختتر بودم، اینقدر به خودم سخت نمیگرفتم.
یک وقتهایی هست که باید شانههای خودت را بتکانی و خودت را بیدار کنی.باید به خودت یادآوری کنی که گاهی به جای کول کردن غصهها روی شانهها باید بیاندازیشان بالا و بگویی بیخیال غم و غصهها....
به تو بر میخورد؟! اگر دیگران مواظب رفتارشان نیستند، تقصیر تو این وسط چیست؟! تو را مسخره خودش کرده و حاضر است به خاطر شادی نصف روزش موقعیت تو را به خطر بیندازد، تقصیر تو چیست؟!
چرا زانوی غم بغل بگیری؟ چون فلان دوستت سرت داد زده؟ مگر اشتباه توست؟!
چرا غصه بخوری چون گاهی برایت وقت نمیگذاشت؟ مگر اشتباه توست؟!
چرا گریه کنی چون زیر قولشان زدهاند؟!
چرا سعی داری اشتباهات بقیه را به گردن بگیری؟ خودت باش و زندگیات را بکن بانو...
واقعا فکر میکنی این طوری که پیش میروی به جایی میرسی؟! چرا سعی داری به آنها بفهمانی که ناراحت شدهای، که غصه قلبت را پر کرده؟!
اگر برایشان ارزش داشته باشی خودشان کم کم میفهمند...
همه چیز را که با غصه خوردن حل نمیکنند. قبول کن همه عاشق تونیستند که تا بفهمند قلبت درد میکند تو را به آغوش بکشند. بعضیها را باید به درد آورد. چون تا درد نکشند، دردت را نمیفهمند.
منظورم دعوا و جر و بحث نیست. منظورم زیر قول زدن نیست. همین که نگاهشان نکنی درد را حس میکنند، همین که برق نگاهت را نبینند کافی است.
گاهی نباید درد کشید، نباید گریست، باید خندید! نباید همه چیز را جدی گرفت، نباید همه کس را جدی گرفت. حواست به خودت باشد، خودت باش...
گناه فقط شکستن دل دیگران نیست، گناه شکستن هر دلی است، پس حولست به دل خودت هم باشد بانو!
تو خودی داری که صاف و ساده است، خودی که مهربان است، خودی که غریبهها را قضاوت نمیکند، که به خاطر خودش عشق را نمیکشد. حد و حرمت نگه میدارد. دیگر چه میخواهی؟!
اگر خودت باشی میفهمی که چیزهایی که دیگران را میرنجاند کم داری. خوشبختتری، خوشبختی که پر از لبخند است.
چقدر خوشحالم و خدا را شکر میکنم که لبخندهایم زیباست....
که میشنوم: بخند تا زیباتر شوی
چقدر خوشحالم که لبخندهایم را دوست دارند، که نگاهم را دوست دارند. که آن را نشانه گرمیام میدانند.
که برای عکاسی میگویند: از اون لبخند خوشگلا بزن!
چقدر برایم آرامش بخش است.
خدایا شکرت؛ این لبخند را که نتیجه خوشبختی است برایم نگه دار....
بانو از خودت دست نكش
خودت چتر باش
خودت ابر باش
خودت باران
شك نكن خدا نابغه بوده،كه تو را آفریده
بیخیال بنده هایش كه دنیای زنانه ات را نادیده گرفتند
،
بانو ایندفعه سر سفره، تو نان گرم بخور
اصلا تمام زیتون های دنیا هم مال تو
هر وقت هم تنت سرد شد
تنهاییت را بغض نكن
آواز كن
با صدای بلند برای گرمیه دلت بخوان
دیگر هیچ وقت تنهاییت را باگریه نشان نده
حتی وقتی تنها میخوابی.
بگذار ایندفعه لالاییت را برای خودت...
،
چه خوب میشد عصرانه میهمان خودت باشی
بانو بانو بانو
چای كه دم كشید
دامن كوتاهت یادت نرود
قند توی دل قندان آب میشود
طعم گس چای را كه هورت میكشی
،
بانو یك دل سیر بخند
بخند به ریش روزگار
به ریش ناكسانی كه تو را ناقص العقل خواندند
و خود زاده تو اَند
كه اگر عاطفه و مهر تو نبود
تو را به قضاوت نمی نشستند
و حكم به مشروطی آزادیت نمیدادند
كه هر جا میروی گزارش كنی
كه من میگویم، من میخواهم و من منشان
گوشت كه سهل است جانت را پر كند
مهربان یك دل سیر بخواب
تا درد حرفهایی كه دل كوچكت را میشكند
فراموش كنی
بانوی كامل
خدا آرامش هستی را در چشمانت
در حلقه آغوشت
درست روی لبهایت به امانت گذاشت
به جهنم برود، هر كه آرامشت را دستخوش زمختی خویش كند
به جهنم برود آنكه بلندای روحت را نمیبیند
ولی فرود و فراز تنت را خوب میشناسد
به جهنم برود كسی كه تو را ضعیفه خواند
تا ضعف خودش به چشم نیاید
بین خودمان باشد
خدا شرمنده جای نوازشهاییست كه روی تنت ماند.
-به جهنم میرود
،
بانو راستی حال دلت چطور است؟
چند وقت است رویا ندیده ای،
راستی هنوز اشك میریزی؟!؟!؟
قول دادی كه دیگر تنهاییت را با گریه نشان ندهی
نكند هنوز منتظر شنیدن دوستت دارمی!!!
،
بیا بحث را عوض كنیم
راستی موهایت را بگذار بلند شود
بگذار از زیر روسری هوایی بخورند
لاك قرمز یادت نرود
خدا هر چه صورتی و قرمز و سرخابیست برای تو آفریده
كلاغ ها دیر زمانیست پشت سر طاووس حرف میزنند
اصلا بگذار یك كلاغ چل كلاغ كنند
تو گوشواره هایت را فراموش نكنی
،
،
بانو هر وقت دلت خواست دستت را از ماشین بیرون ببر و
تن وحشی باد را لمس كن
هر وقت هم دلت خواست
لبه ی جوی راه برو
حتی بلند حرف بزن و بخند
و هر روز هم برقص خواستی با ساز دلت خواستی با...
فقط یادت نرود كتاب بخوانی
بانوی كامل و زیبا
تو سلیقه خاص خدایی
آنِ خلقتت خدا قلیانی چاق كرد
پا روی پایش انداخته
و روی بوم نازنین وجودت قلم عشق را چرخاند
پس تو نابترینی
،
بانو نابترین شعر خدایی تو
سَر انگشت بهاری
بخند از ته دل رها
و بزن قید احساسی كه نخوانَد تمنای نگاهت را...
خدایا...
یک "مرگ" بدهکارم و هزار "ارزو" طلبکار،:
خسته ام" یا طلبم را بده یاطلبت را بگیر...
هـــــــــــی .......
بغض لعنتی یا...بشکن
یا...تو گلوم حل شو
خفه کردنم عادلانه نیست ...!
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت
شب
حرف می زنم
اگر به خانه ی من آمدی
برای من
ای مهربان !
چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم ....
گاهی وقت ها..!!
یادت میره که…
لیوان چاییت روبه روت…
داره یخ میزنه…
یادت میره که…
بین اشک ریختنات…
پلک بزنی…!
یادت میره که…
شبها برای خوابیدن…
باید چشاتو ببندی…!
یادت میره که…
نباید انقدر اه بکشی…!
-------------------------------
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم
پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ،
دلتنگی افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن، چیزی نیافتم .
نفرین به بودن وقتی با درد همراه است…
پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ،
دلتنگی افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن، چیزی نیافتم .
نفرین به بودن وقتی با درد همراه است…