خدایا..کفرنمی گویم

بریشانم چه میخواهی توازجانم؟

مرابی انکه خودخواهم اسیرزندگی کردی

خداوندا!

اگرروزی زعرش خودبه زیرایی

لباس فقربوشی

غرورت را برای تکه نانی

به زیربای نامردان بیندازی

وشب اهسته وخسته

تهی دست وزبان بسته

به سوی خانه باز ایی

زمین واسمان راکفرمیگویی

نمی گویی؟

خداوندا!

اگردرگرماخیزتابستان

تنت برسایه دیوار بگشایی

لبت برکاسه مسی قیراندود بگذاری

وقدری ان طرف تر

عمارت های مرمرین بینی واعصابت

برای سکه ای این سو وان سو درروان باشد

زمین واسمان راکفرمی گویی

نمی گویی؟

خداوندا

اگر روزی بشرگردی

زحال بندگانت باخبرگردی

بشیمان میشوی ازقصه خلقت

ازاین بودن،ازاین بدعت

خداوندا

تومی دانی که انسان بودن وماندن

دراین دنیاچه دشواراست

چه رنجی میکشد انکس

که انسان است وازاحساس سرشاراست....