لعنت به زندگی ....

 

من از نهایت شب حرف می زنم

من از نهایت تاریکی

و از نهایت

شب

حرف می زنم

اگر به خانه ی من آمدی

برای من

ای مهربان !

چراغ بیاور

و یک دریچه که از آن

به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم ....

 

لعنت به زندگی ....

 

 

گاهی وقت ها..!!

یادت میره که…

لیوان چاییت روبه روت…

داره یخ میزنه…

یادت میره که…

بین اشک ریختنات…

پلک بزنی…!

یادت میره که…

شبها برای خوابیدن…

باید چشاتو ببندی…!

یادت میره که…

نباید انقدر اه بکشی…!

-------------------------------

 

امشب تمام گذشته ام را ورق زدم

 

پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ،

 

دلتنگی افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن، چیزی نیافتم .

 

نفرین به بودن وقتی با درد همراه است…

بمیرد زندگی با خاطراتش ....

امشب تمام گذشته ام را ورق زدم

 

پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ،

 

دلتنگی افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن، چیزی نیافتم .

 

نفرین به بودن وقتی با درد همراه است…