ی روز روزگاری روم ازین زندگی

این روزها خیلی خسته م،روحم میخواهد برود یک گوشه بنشیند.
پشتش رابه دنیاکند،پاهایش را بغل بگیردوبلندبلند بگوید:
"خدایا من دیگر بازی نمی کنم"
+ نوشته شده در پنجشنبه هفدهم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 17:56 توسط سارا
|