تحمل

اجازه خدا ؟؟؟؟؟؟میشه من ورقمو بدم؟وقت امتحان تموم نشده؟؟؟؟؟؟؟میدونم ولی من دیگه خسته شدم!.......

ندامت

این آینده کدام بود که بهترین روزهای زندگی را حرام دیدارش کردم؟؟!!

غصه

توبگو!!!

باغصه ها چکنم؟؟؟؟؟

حسرت

گاهی وقتهادلم میگیره ازهمه ی اونایی که صادقانه بهشون عشق ورزیدم ولی اونا خالصانه بهم خیانت کردن

ازاونایی که ازته دل دوستشون داشتم ولی اونا ازته دل آرزوی زمین خوردنمو داشتن

اونایی که با شادیشون شادبودمو باناراحتیشون غمگین امااونا بیتفاوت...بیتفاوت

من صادقانه حرف دلمو زدم ولی اوناتوفکرشون کلک بودو.....

من حتی توخیالمم باهاشون زندگی کردم اما اونا حتی تو واقعیتم منو ندیدن

گاهی وقتهادلم بیشتر میگیره نه ازاونا...ازخودم که چقدر ساده بودم من!!!!

کاش میتونستم منم مثل اونا باشم کاش...کاش...اما افسوس!!

افرینش زورکی

ای فلک من را نمی زادی اجاقت کور بود؟

من که خود راضی به این خلقت نبودم زوربود؟

من که باشم یا نباشم کاردنیا لنگ نیست;

من بمانم یابمیرم هیچ کس دلتنگ نیست.

خاک غریب

قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد از این خاک غریب

که در آن هیچ کسی نیست که دربیشه عشق

قهرمانان را بیدار کند

قایق از تور تهی

و دل از آرزوی مروارید

همچنان خواهم راند

نه به آبی ها دل خواهم بست

نه به دریا پریانی که سر از آب بدر می آرند  

 

و در آن تابش تنهایی ماهی گیران

 می فشانند فسون از سر گیوهاشان

 همچنان خواهم راند

همچنان خواهم خواند

دور باید شد دور

پشت دریا ها شهری است

که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است

بام ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می نگرند

دست هر کودک ده ساله شهر شاخه معرفتی است

 مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند

 که به یک شعله به یک خواب لطیف

خاک موسیقی احساس ترا می شنود

و صدای پر مرغان اساطیر می اید در ب

پشت دریاها شهری است

که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است

 شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند

پشت دریا ها شهری است

قایقی باید ساخت