دلتنگم ...

 

 

 

 

 

هر آدمی تو زندگیش یکیو داره که نداره ...

 

دلتنگم ...

لعنت به بعضی حرفا....

به بعضی از آهنگا....

به بعضی از تیکه کلاما....

به بعضی خیابونا....

لعنتیا آدم رو درست میبرن همون جایی که واسه فراموش کردنشون ویرون شدی....

 

اشتباه ...

 
به زندگیم که نگاه میکنم میبینم این چند صفحه ی آخرش پرِ از این
کلمه: "اشتباه"!

از این "اشتباه"ها میشه درس گرفت... ولی امان از وقتی
که "خودت" نخوای اون اشتباهارو پاک کنی! امان از روزی که
اون اشتباها پر باشه از خاطراتِ خوب، خاطراتی که هیچوقت
 نمیتونی از ذهنت بیرونشون کنی....

 اشتباه هایی هستن که میدونی اشتباهه ولی
 بازم میری سراغشون ....

تاوان اون اشتباهات سنگینه... خیلی سنگین

خدایا دنیاتو دوست ندارم ...

دلم به حال پسری سوخت که وفتی "حاجی" گفت: کفش هایم را خوب

رنگ کن ،

گفت: خاطرت جمع آقا، مثل سرنوشتم برایت ســیـاه میکنم …

 

 

 

خدایا دنیاتو دوست ندارم ...

شکست سنگین راوقتی خوردم


که فهمیدم


صدای ناله هایم به خدانمی رسد..

 

خدایا دنیاتو دوست ندارم ...

آرامم میکند تنها، قدم های تنهایی اما با یادی از گذشته ها و صدایی که

میخواند و نگاهی رو به آسمان

نگاه میکنم این روزها ...این روزها همه چیز را نگاه میکنم ... حتی او را !

 

 

خدایا دنیاتو دوست ندارم ...

شــک نـدارم هـمـین روزها ...

هیـچ گـرسـنه ای باقی نمــــی ماند ...

هـــمه سیــــر مـی شـوند

از زنــدگی ...

 

خدایا دنیاتو دوست ندارم ...

از سکوتم بترس !

وقتی که ساکت می شوم !

لابد درد دل هامو برده ام پیش خدا . . .

 

 

 

 

لعنت به این خاطرات ....

פֿـاطره یعنے


یڪ سڪوت غیر منتظره 


میاלּ פֿـنـבه هاے بلنـב ...

 

 

آرزوی مرگ ...

 

آهــــای آدم هــــا . . . 

مـــــرا ڪہ هـیـچ مـقـصـدے بـه نـامـم 

و هـیـچ چـشـمـے در انـتـظـارم نـیـسـت را بـبـخـشـیـد 

ڪہ بـا بـودنـم تـرافـیـڪ ڪـــرده ام