اون روزایی که بهت احتیاج داشتم کنارم نبودی

روزایی که توانم روازدست داده بودم واسه ادامه دادن

روزایی که بریده بودم

خسته بودم به معنای واقعی

روزایی که اشکهامو میدیدی اما..بی تفاوت ازکنارش رد میشدی

روزای که جواب اسامو نمیدادی..........................

روزایی که هرکاری میکردم منو ببینی اما تو نگاهت رو ازم میگرفتی

روزایی که خودم،غرورم رو شکستم تا بهت بفهمونم 

روزایی که منو شکستی،تحقیرم کردی

اون روزا رو یادت میاد؟؟هان؟

اون روزا خیلی  بهت نیاز داشتم،بهت گفتم که چقدرنیازت دارم،بهت گفتم بودنت رو چقدر لازم دارم،بهت گفتم شونه هاتو میخوام واسه اشکام .....یادت میاد التماست کردم؟یادت میاد؟؟؟

اما من فراموشم نشده

آره یادمه،یادمه همه رو گفتم....

اماتو نفهمیدی...نه!...فهمیدی اما خودت رو به نشنیدن زدی

حالا دیگه خیلی دیرشده....خیلی دیرشده واسه ابراز...خیلی دیر برگشتی..

همون روزای تنهایی،همون روزایی که اشک وآه امونم رو بریده بود،تیکه های خردشده ی قلبم رو چسبوندم وپاک کردم از تموم خاطراتم،اینقدر که دیگه تو قلبم جایی واست نمونده.

دیگه نیازت ندارم،نه به بودنت ،نه به محبتت

پس برو.......برو شاید کمتر عذاب بکشم

بروکه دیرزمانیست عادت کردم به سکوت وتنهایی

سکوتی که اگه بشکنه...................!!!

هیس......

"فقط برو"